تاریخ : یکشنبه 93/11/5 | 6:50 عصر | نویسنده : علی الواریان

سایه ات سنگین شده با ما مدارا می کنی

جمعه ها را یک به یک امروز و فردا می کنی

این جماعت بودنت را زود حاشا می کنند

زود بازا هر زمانی قصد دریا می کنی

گرگهایی در کمین یوسف دین مانده اند

العجل ورنه قمیصی پاره پیدا می کنی

بوی گندم می رسد ری را مزین کرده اند

مستی دنیاییم را کی مداوا می کنی

زاهدان را شور شهوت ابن ملجم کرده است

مانده ام حیرت زده با کی تو نجوا می کنی?

ای دل اخر می رسد ان فصل هم عهدی ولی

پس چرا در عاشقی این پا و ان پا می کنی

الواریان




  • paper | پاپو مارکت | بک لینک